دختر شنل پوش
خاطره ای بسیار زیبا از یکی از مخاطبان عزیز:✨✨✨✨✨
#و_خدایی_که_دراین_نزدیکیست🌹🌹🌹🌹
یک بار در یکی از ایستگاههای مترو در حالیکه خسته و کوفته از کلاس میرفتم خونه چشمم خورد به یک دختر با یک شنل سبز ... یک آن نگاهمون بهم گره خورد
ولی زود نگاهمو چرخوندم در حالی که تو فکرم این افکار ردو بدل میشد چرا اینجوری لباس پوشیده؟
بخاطر مد؟ ولی اون دختر همه جاش پوشیده بود و اشکالی تو پوششش نبود
یاد یه گزارش از بمبارن شبمیایی هیروشیما افتادم و نوزادان متولد شده بدون دست بعد بمباران...
قطار رسید و من بی درنگ و بدون توجه به اون دختر سوار قطار شدم
وای خدای من قطار خیلی شلوغ بود جای نشستن نبود اما یکجای خالی برای تکیه دادن پیدا کردم چون بخاطر خستگی نای ایستادن نداشتم
تو اون ازدحام دختر شنل پوش که جلوم ایستاده بود آروم دم گوشم گفت:
ببخشید خانم موهام اومده بیرون میشه کمکم کنی بزاریشون داخل!
شکه شده بودم گفتم آره عزیزم
و آروم موهاشو یعنی چندتا دونه تارموشو کردم زیر روسری
تشکر کرد و من بالبخندسرشار از شرم...
نگاش نکردم... خودمو زدم به اون در... احساس کردم نمیخواد کسی متوجه بشه و ....
سرمو انداختم پایین... دلم میخواست بغلش کنم ببوسمش و بهش بگم بوی خدا میدی
بغض گلومو گرفته بود ....
اطرافمان پر لود از دخترکانی که غرق در آرایش بودند باگیسوانی پریشان اطراف و اصلا توجه نداشتن که روسریهایشان از سرشان سر میخورد.... اما دستی نبود برای پوشاندنشان!💙💛💚❤️
خدای من چقدر تفاوت....
دوست داشتم فریاد بزنم.... از این فرشته ی معصوم یاد بگیریم... که نه جایی برای تکیه دادن داشت و نه دستی برای گرفتن دستگیره که خودشو از افتادن موقع تکانها و ترمزهای قطار حفظ کنه... اما حواسش به حفظ حجابش بود خجالت زده بودم ...
غرق در همین افکار پریشان بودم و اصلا نفهمیدم اون فرشته ی شنل پوش کی از قطار پیاده شد....