قضاوت زنان
چرا زن در اسلام نمی تواند قاضی شود؟
1 - تفاوت های طبیعی زنان با مردان، مسؤولیت های متفاوتی را بر عهده ی آنان می گذارد؛ چه بسا کارهایی را که مردان نمی توانند انجام دهند، ولی نقص آنان محسوب نمی شود؛ همچنان که قادر نبودن بر حمل وزنه صد کیلویی دلیل بر نقص فرد نمی باشد؛ زیرا هرکس به اندازه توانایی خود کار را انجام می دهد. قرآن نیز می فرماید: لا یکَلِّفُ اللهُ نَفْسَاً إلاّ وُسْعَهَا....[1]
با توجه به سخن پیامبر اعظم(ص) در می یابیم که قضاوت نکردن حق سلب شده از زن نیست، بلکه گزاردن تکلیفی سنگین بر عهده مردان است آن جا که در وصیت به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «یا علی لیس علی المرأة جمعة و ... لا تولی القضاء[2]؛ ای علی نماز جمعه و قضاوت بر زن واجب نیست.» به این نکته باید توجه شود که اگر آن حضرت می فرمود: «لیس للمرأة الجمعة و تولی القضاء؛ سلب حق قضاوت معنا می گرفت؛ و حال آن که در بیان آن حضرت، حقی از زن سلب نشده است؛ در امر قضا علاوه بر علم، صفات دیگری؛ همچون: شجاعت، صراحت، دوری از احساسات و عواطف ظریف و لطیف لازم است، و فرض استثنا آن را از قانون خارج نمی سازد. علاوه بر این پسندیده عرف و قانون اجتماع نیست که انجام اموری را که بدو سپرده اند، بر عهده دیگری بگذارد؛ زیرا قرار گرفتن هر کس در پُست و جایگاه خود از بسیاری ناهنجاری ها جلوگیری می کند.
اسلام شغل و حرفه را به منزله مسؤولیت اجتماعی می داند؛ از همین رو هرگاه یکی از منصب های اجتماعی مورد نیاز جامعه فاقد مأمور و مسؤول باشد؛ بر مسلمانان واجب کفایی است که آن را تأمین کنند؛ چرا که نگرش اسلام به اشتغالات اجتماعی به منزله تکلیف است و چنانچه در این جهت کاستی پیش آید باید جبران شود. براین اساس بسیاری از امور جامعه به حوزه زنان مربوط می شود که اگر زنان به قدر کفایت در آن حوزه ها وارد نشوند، برای جبران نقیصه مردان عهده دار امور بانوان می گردند که در این صورت بسیاری از مشکلات اجتماعی و اخلاقی بروز می کند و چه بسا حدود الهی نیز زیر پا گذاشته می شود؛ بنابراین آیا بهتر نیست که زنان در حوزه های مربوط وارد شوند تا جامعه به تزلزل کشیده نشود؟!
از دیدگاه فقها نیز قضاوت زن مورد بررسی قرار گرفته و دو نظریه ی متفاوت در این زمینه ارایه شده است:
برخی از فقیهان نام آور امامیه، مانند: شیخ مفید، شیخ طوسی، ابن ادریس و حمزةبن علی بن زهرة تصریح به شرطیّت مرد بودن قاضی و عدم صلاحیّت زن برای قضاوت نکرده اند و برخی دیگر، نظیر: قاضی ابن البرّاج، محقق حلی، علامه حلّی و شهید اول و صاحب جواهر و شیخ انصاری، مرد بودن قاضی را در شمار شرایط قاضی شمرده اند؛ بنابراین در زمینه عدم شایستگی زن برای قضاوت، در بین فقها اجماعی وجود ندارد.[3]
آیةالله جوادی آملی این مطلب را چنین می نگارد: «در برخی از امور حضور زن نارواست و امر او در آن نافذ نیست؛ نظیر جایی که مستلزم تماس نامحرمانه با نامحرم و مانند آن باشد، این گونه موارد که سهم مختص مرد است داوری زن در آن صحیح نیست، اما در مواردی که مخصوص زنان است، یا مشترک بین زن و مرد بوده، یا مخصوص مردان می باشد، لکن مستلزم هیچ محذوری از قبیل تماس با نامحرم نمی باشد، دلیل روشنی بر اشتراط ذکورت یافت نمی شود،... البته مطلب مزبور در جایی است که زن واجد همه شرایط قضا از جهت علم و عدل و مانند آن باشد؛ بنابراین اگر زن به مقام شامخ اجتهاد رسید و دارای ملکه عدالت بود و شرایط دیگری که در قضا و اوصاف قاضی معتبر است واجد بود و خواست تصدی قضای زنان را با نصب از طرف فقیه جامع الشرایط که ولایت امر مسلمین و رهبری جامعه اسلامی را بر عهده دارد، متعهد شود از نظر بزرگانی چون مقدس اردبیلی مانعی ندارد».[4]
2 – در جواب اینکه چرا 124000 پیامبر یکی زن نبوده باید بگوییم: رسالت و نبوت، یک مأموریت تبلیغی و مسؤولیت اجرایی است که معمولاً، اختلاط و معاشرت با مردم را می طلبد. درگیری با شرایط اجتماعی، جهاد و مبارزه با ظالمان، انس با پیروان و حضور دایمی در متن و بطن جامعه از لوازم رسالت و نبوت است و اختصاصی به مرد یا زن ندارد؛ چرا که در تاریخ، زنان بزرگ نیز به مقام ولی اللهی رسیده اند. حضرت فاطمه زهرا(س)، حضرت مریم، آسیه، حضرت خدیجه، حضرت زینب و حضرت معصومه سلام الله علیهم اجمعین، از آن جمله اند، اما این که زنی، پیامبر نشده است؛ به این علت است که نظر خدای متعال بر این است که زن مستور و محجوب بماند، تا جامعه عفاف خود را بازیابد. آیةالله جوادی آملی ضمن بیانات مفصل در دو کتاب به این سؤال پاسخ داده اند که خلاصه آن چنین است:
«کارهای اجرایی سنگین همچون نبوت که حضور در جنگ و صلح و ... را می طلبد، هم برای زن معمولاً مشکل است و هم با این سیاست کلی مستور و محجوب بودن ناسازگار، لذا این که پیامبران همه مردند، معنایش این نیست که زنان از کمال بی بهره اند، بلکه کمال در ولایت است که هر دو بهره مندند».[5]
و نیز: « اگر چه پیغمبر کسی است که وحی بر او نازل می شود، اما این گونه نیست که هر کس وحی دریافت کرد، پیغمبر باشد، چون وحی گاهی انبایی است و گاهی تشریعی. چه این که نبوت گاهی انبایی است و گاه نبوت تشریعی. قرآن کریم مسأله نبوت تشریعی را که به صورت رسالت بیان می شود، چون یک کار اجرایی است و حشر با مردم را همراه دارد و رهبری جنگ و صلح و دریافت مسایل مالی و توزیع اموال و تنظیم کار جامعه را بر عهده دارد، این نوع نبوت را در اختیار مردها قرار داده و در سوره یوسف و سوره نحل می فرماید: «وَمَا أرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ إلاَّ رِجَالاً نُوحِی إلَیهِمْ فَسْئَلُوا أهْلَ الذِّکْرِ إن کُنْتُمْ لاَتَعْلَمُونَ»[6]؛ یعنی رسالت یک کار اجرایی است و ما قبل از تو ای پیامبرع هیچ کس را جز مرد به عنوان رسول نفرستادیم و فقط به مردها وظیفه رسالت دادیم. پس رسالت، به معنای رهبری جامعه، بیان حلال و حرام، واجب و مستحب، مکروه و مباح و مانند آن، نبوت خاصی است که چون مقام اجرایی است به عهده مردها گذاشته شده است، ولی نبوت انبایی بدین مفهوم است که فردی از طریق وحی مطلع شود که در جهان چه می گذرد، آینده جهان چیست؟ و آینده خودش را ببیند و از آینده دیگران نیز با خبر شود، و این نوع از نبوت، به ولایت بر می گردد، نه به نبوت تشریعی و رسالت اجرایی. اگرچه این نوع از نبوت پشتوانه هرگونه نبوت و رسالت تشریعی است، اما اختصاص به مردان ندارد و زنان نیز می توانند به این مقام دست یابند».[7]
[1] . البقره : 286.
[2] . شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، کتاب القضاء، باب 2، از ابواب صفات القاضی.
[3] . آیةالله جوادی آملی، زن در آینه جلال و جمال، ص 348.
[4] . همان، ص 352.
[5] . با استفاده از توصیه ها، پرسش ها و پاسخ ها، آیةالله جوادی آملی، ص 89 ، نهاد رهبری در دانشگاه.
[6] . نّحل آیه 43.
[7] . جوادی آملی، زن در آینه جلال و جمال، ص 167.
لینک کوتاه: https://b2n.ir/129853